بسْم الله الرحْمن الرحیم: بنام او که زبانها گویا شده بنام او، جانها شیدا شده بنام او، بیگانه آشنا شده بنام او، زشتیها زیبا شده بنام او، کارها هویدا شده بنام او، راهها پیدا شده بنام او. بنام او که چشمهاى مشتاقان گریان بنام او، دلهاى عارفان سوزان بنام او، سرهاى والهان خروشان بنام او، تنهاى عاشقان پیچان بنام او. بنام او که جانها اسیر پیغام او، عارف افتاده بدام او، مشتاق مست مهر از جام او، طوبى کسى را که ازین جام شربتى کشید، یا درین راه منزلى برید، دل وى بنور اعظم افروخته و بروح انس زنده و بعز وصال فرخنده، گهى در حیرت شهود مکاشف جلال، گهى در بحر وجود غرقه لطف و جمال، بزبان ناز و دلال همىگوید:
در عشق تو من کیم که در منزل من
از وصل رخت گلى دمد بر گل من
این بس نبود ز عشق تو حاصل من
کاراسته وصل تو باشد دل من
«الر» الف: آلاء اوست، لام: لطف او، را: رحمت او. از روى اشارت میگوید: بنده من نعمت از مادران و لطف از ما بین و رحمت از ما خواه، من آن خداوندم که با جودم بخل نه و با لطف من عجز نه و در رحمت من نقصان نه، بنده من هر چه جویى به از نعمت من نجویى، شاکر باش تا بیفزایم. هر چه دارى به از لطف من ندارى، ذاکر باش تا پرده لطف بر تو نگه دارم. هر چه گزینى هرگز چون رحمت من نگزینى، بر در من باش تا رحمت باز نگیرم. بنده من هر کس را گنجى است و گنج مومنان خزینه نعمت من، هر کس را نازى است و ناز دوستان بلطف من، هر کس را امیدى است و امید عاصیان برحمت من.
«ربما یود الذین کفروا لوْ کانوا مسْلمین» باش تا این مملکت دنیا بر دارند و این بساط لعب و لهو در نوردند و در میدان عقبى و عرصه عظمى ایوان کبریا برکشند، پرده از روى کارها بر گرفته و خبرها عیان گشته، بیچاره بیگانگان آن روز بدانند که از چه باز ماندهاند و چه شراب خوردهاند، آرزوى اسلام کنند و چه سود دارد؟! تخمى که نکشتند چه دروند؟ درختى که ننشاندند به بر آن چه امید دارند؟ و تا نگویى که این حسرت و غبن خود کافران را خواهد بود که از اسلام باز ماندند، فاسقان را همین حسرت خواهد بود که از طاعت باز ماندند و غافلان که از ذکر باز ماندند. یکى از بزرگان دین و ائمه سلف گفته درین آیت: ربما یود الذین فسقوا لو کانوا مطیعین، ربما یود الذین غفلوا لو کانوا ذاکرین. ما خرج احد من الدنیا من مومن و لا کافر الا على ندامة و حسرة فالکافر لما یرى من سوء ما یجازى به و المومن لرویة تقصیره فى القیام بمواجب الحرمة و ترک الخدمة و شکر النعمة.
«ذرْهمْ یأْکلوا و یتمتعوا» الآیة... التزین بالدنیا من اخلاق المنافقین و التمتع بها من اخلاق الکافرین و التمرغ فیها من اخلاق الهالکین. قال الله عز و جل: «ذرْهمْ یأْکلوا و یتمتعوا و یلْههم الْأمل فسوْف یعْلمون»
روى ان النبی (ص) غرز عودا بین یدیه و آخر الى جنبه و آخر بعده، قال تدرون ما هذا؟ قالوا الله و رسوله اعلم، قال فان هذا الانسان و هذا الاجل فیتعاطى الامل فیختلجه الاجل دون ذلک.
و روى انه قال (ص) صلاح اول هذه الامة بالزهد و الیقین و یهلک آخرها بالبخل و الامل.
«إنا نحْن نزلْنا الذکْر و إنا له لحافظون» نشر بساط توقیر قرآنست و اظهار شرف و عزت آن بنزدیک خداى جهان، قرآنى که یادگار دل مومنانست و مونس جان عارفان و سلوت دوستان و آسایش مشتاقان، دلهاى مومنان بدان آراسته، عیب ایشان بدان پوشیده، دین ایشان به آن کوشیده، سعادت و پیروزى فرداى ایشان در آن پیدا کرده، «و إنا له لحافظون» یک قول آنست که: نحفظه بقرائه فقلوب القراء خزائن کتابه و هو لا یضیع حفظة کتابه فان فى تضییعهم تضییع کتابه، بشارتى عظیمست دانایان قرآن را و خوانندگان آن را از بهر آنک اطوار طینت ایشان خزینه آیات قرآنست و سویداء دل ایشان مستودع اسرار عزت قرآنست و معلومست که جوهر تا در صدف بود صدف بعز جوهر عزیز بود، از خطر ایمن و از آفت ضیاع محفوظ. و یقال: انزل التوراة و وکل حفظها الى بنى اسرائیل، فقال بما استحفظوا من کتاب الله فحرفوا و بدلوا و انزل القرآن و اخبر انه حافظه بقوله: «و إنا له لحافظون» فلما تولى حفظه لا جرم «إنه لکتاب عزیز لا یأْتیه الْباطل منْ بیْن یدیْه و لا منْ خلْفه».
«و لقدْ جعلْنا فی السماء بروجا» بروج آسمان کواکباند، رب العزه آن را بقدرت «۱» خویش آفریده و آسمان را بدان نگاشته و نظارهگاه آدمیان کرده، یقول الله تعالى: «و زیناها للناظرین» همچنین دلهاى عارفان بلطف خویش بکواکب معرفت و قمر علم و آفتاب توحید آراسته و نظرگاه خود ساخته. مصطفى (ص) گفت: و لکن ینظر الى قلوبکم، شیطان چون قصد آسمان کند استراق سمع را بآتش عقوبت مىبسوزد، چون قصد دل بنده مومن کند وسوسه را چه عجب اگر بآتش معرفت بسوزد.
«و جعلْنا لکمْ فیها معایش» سبب عیش کل احد مختلف، فعیش المریدین بیمن اقباله و عیش العارفین بلطف جماله و عیش الموحدین بکشف جلاله کل مربوط بحاله و لکل نصیب من افضاله و الحق منزه عن التجمل بافعاله.